زهرا جونمزهرا جونم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

کودکانه های کودک من

بعد از مدت ها غیبت برگشتم

سلام عزیز مامانی میدووووووووووووووونم مامانت خیلی تنبله که از بهترین دوران زندگیت چیزی ننوشته برات اما الان خلاصه وار برات میگم از موقعی که شیر رو ازت گرفتم تا الان خیلی حرفا دارم بعد از گرفتن جی جی عزیز من مریض ش خیلی درد کشیدی بعدش می خواستم برات تولد دوسالگی بگیرم که حلما جون دخترعموی نانازت دنیا اومد خیلی خوشحال بودیم که خورد تو ذوقمون نی نی ما همین که دنیا اومد بخاطر زدی 5 روز بیمارستان بستری شد دیگه دل دماغ نداشتیم تولد بگیریم منم پلو پختم و برا سلامتیت پخش کردم بعدش ما اساس کشی کردیم اومدیم خونه جدید باکلی خستگی عمو اینا هم جشن حلما رو تو خونه جدید کرفتن ما هم بهد جشن حلما اساس کشی کردیم تا دوهفته من داشتم جمع جور میکردم خونه رو اخه...
4 بهمن 1392